جدول جو
جدول جو

معنی توتیا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

توتیا کردن(اَ پَ تَ)
کنایه از بسیار سودن و باریک کردن. (آنندراج) :
سپهر از کجرویها توتیا کرد استخوانم را
چو بارم آرد شد دیگر چرا در آسیا مانم ؟
صائب (از آنندراج).
، سرمه کردن. داروی نیرودهنده در چشم کردن:
گر آب دیده تیره کند دیدۀ مرا
این دیده را ز خاک درت توتیا کنم.
مسعودسعد.
تاری شده ست چشم من از روی ناکسان
از خاک پات خواهم کردنش توتیا.
مسعودسعد.
خاقانیا به چشم جهان خاک درفکن
کو درد چشم جان ترا توتیا نکرد.
خاقانی.
ای آسمانت کرده زمین بوس و تا ابد
هم آسمان ز خاک درت توتیا کند.
خاقانی.
گر از من به چشمی رسد چشم درد
توانم درو توتیا نیز کرد.
نظامی.
رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفتین کردن
تصویر تفتین کردن
آشوب کردن دو بهم زدن: (در میان دوستان تفتین کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیش کردن
تصویر تفتیش کردن
کاویدن باز رسیدن نیک جستجوکردن کاویدن تفحص کردن بازرسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفیر کردن
تصویر توفیر کردن
سود بردن، نفع بردن
فرهنگ لغت هوشیار
پند دادن، سفارشاندن سفارش کسی را کردن، سفارشیدن (وصیت کردن) سفارش کسی را بدیگری کردن، اندرز دادن وصیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
زاب نمودن زاب شمردن زاباندن ستودن صفات چیزی را بیان کردن، ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجیه کردن
تصویر توجیه کردن
انگیزه نمودن ویچاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهین کردن
تصویر توهین کردن
ویزاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
ایجاد کردن پدید آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیف کردن
تصویر توقیف کردن
بازداشت کردن (کسی را)
فرهنگ لغت هوشیار
اندازه گرفتن زوایای سطحی، طراز گرفتن طراز کردن سطحی، شاغول گرفتن، مسطح کردن یا افقی و مستوی کردن سطحی (دیوار چهار چوب و غیره)، برابر کردن یکسان و معادل ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
زاستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
Manufacture, Produce, Spawn
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توزیع کردن
تصویر توزیع کردن
Dispense, Distribute
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
Describe
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توصیه کردن
تصویر توصیه کردن
Admonish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توهین کردن
تصویر توهین کردن
Affront, Insult
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توجیه کردن
تصویر توجیه کردن
Justify
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تفتیش کردن
تصویر تفتیش کردن
Ransack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توانا کردن
تصویر توانا کردن
Empower
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تفتیش کردن
تصویر تفتیش کردن
durchsuchen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توزیع کردن
تصویر توزیع کردن
verteilen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توصیه کردن
تصویر توصیه کردن
ermahnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
beschreiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
herstellen, produzieren, erzeugen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توهین کردن
تصویر توهین کردن
beleidigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توجیه کردن
تصویر توجیه کردن
оправдывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تفتیش کردن
تصویر تفتیش کردن
обыскивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توانا کردن
تصویر توانا کردن
наделять властью
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توزیع کردن
تصویر توزیع کردن
раздавать , распределять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توصیه کردن
تصویر توصیه کردن
предостерегать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
описывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
производить , порождать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توهین کردن
تصویر توهین کردن
оскорблять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توجیه کردن
تصویر توجیه کردن
rechtfertigen
دیکشنری فارسی به آلمانی